ургийн цомог

عضو
  • تعداد ارسال ها

    95
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    1

بروزرسانی های وضعیت ارسال شده توسط ургийн цомог

  1. بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
    بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

    این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
    این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل
     

  2. برایم شعر بفرست
    حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت
    برای تو می‌گویند

    می‌خواهم بدانم
    دیگران که دچار تو می‌شوند
    تا کجای شعر پیش می‌روند

    تا کجای عشق
    تا کجای جاده‌ای که من
    در انتهای آن ایستاده‌ام

  3. تا در ره عشق آشنای تو شدم
    با صد غم و درد مبتلای تو شدم

    لیلی‌وش من به حال زارم بنگر
    مجنون زمانه از برای تو شدم
     

  4. جهان بی عشق سامانی ندارد
    فلک بی میل دورانی ندارد

    نه مردم شد کسی کز عشق پاکست
    که مردم عشق و باقی آب و خاکست

    چراغ جمله عالم عقل و دینست
    تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست

  5. چندان به تماشایش برنشستیم
    که بامدادی دیگر برآمد
    و بهاری دیگر

    از چشم اندازهای بی برگشت در رسید
    از عشق تن جامه‌ای ساختیم روئینه
    نبردی پرداختیم که حنظل انتظار
    بر ما گوارا آمد

    ای آفتاب که برنیامدنت
    شب را جاودانه می‌سازد
    بر من بتاب
    پیش از آن‌که در تاریکی خود گم شوم

  6. دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
    بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن

    تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی
    چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

    1. ™Xantan

      ™Xantan

      شاعر کی بودی تو خخخ

    2. ургийн цомог

      ургийн цомог

      اره داداش خودمم

      راستی بپسند ممنون

  7. دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
    بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن

    تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی
    چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

  8. دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
    دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

    ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
    نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

    مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
    که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

    بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
    نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید

  9. عشق تو عالم دل جمله به یکبار گرفت
    بختیار اوست برما که تو را یار گرفت

    من اسیر خود واز عشق جهانی بی‌خود
    من درین ظلمت و عالم همه انوار گرفت

  10. کاری کن
    ساحل
    رویای رسیدن به تو نباشد
    در دریا
    چاره جز
    عاشق بودن
    نیست
     

  11. ملوانی شوریده
    خلبانی سر به هوا
    شاعری عاشق
    قصابی دل رحم
    کارگری ساده...
    آدم‌های زیادی در من هستند
    که عاشق هیچ کدامشان نیستی :tw_heart:

  12. من
    دل رفتن نداشتم
    درخت خانه‌ات ماندم

    تو
    رفتن را
    دل دل نکن

    ریزش برگ‌هایم
    آزارت می‌دهد
     

  13. نه چتر با خود داشت نه روزنامه نه چمدان
    عاشق‌اش شدم...
    از کجا باید می‌دانستم
    مسافر است؟!

  14. هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذرد
    بر من زغمت به تاب و تب می‌گذرد

    تو خفته به استراحت و بی تو مرا
    تا صبح ندانی که چه شب می‌گذرد
     

  15. هر که در عاشقی قدم نزده است
    بر دل از خون دیده نم نزده است

    او چه داند که چیست حالت عشق
    که بر او عشق، تیر غم نزده است

  16. همگان به جست‌ و جوی خانه می‌گردند
    من کوچه‌ خلوتی را می‌خواهم
    بی‌ انتها برای رفتن
    بی‌ واژه برای سرودن
    و آسمانی برای پرواز کردن
    عاشقانه اوج گرفتن
    رها شدن

  17. ❤️ تا ڪه انگور شود ” مے “
    دو سه سالے بڪشد…
    ” تو “
    به یڪ لحظه شدی…
    ناب ترین باده ے عشق… ❤️❤️❤️

  18. ❤️ تو را، گم نخواهــم ڪرد!
    در من، مانده اے
    خیلے وقت است ڪه، تو را،جسـتجو ڪرده ام
    مے بینے، تا نامت را،مے برم دستـــانم، مے لـــرزد!
    چقدر شور به پا ڪرده اے ‌❤️❤️❤️

  19. ❤️ در دهانت دوستت دارم هاے زیادے پنهان ڪرده اے
    ڪہ جز بہ بوسہ ڪشف نخواهند شــد
    میبوسمت تــا هــــردو عـــاشـــق شــویــم
    تــــو ازبــوســـہ هاے مــــن
    مـــن از شنیدن عاشقانہ هاے تــو ❤️❤️❤️

  20. ❤️ درحسرت آغوش تو… هستم بغلم ڪن…
    ازعطربروروے تو… مست هستم بغلم ڪن…
    ڪے گفتہ ڪہ قرارہ … دور از تو بمونم…
    من با احدے … عهدنبستم بغلم ڪن… ❤️❤️❤️

  21. ❤️ دلیلِ صبح
    گاهے من…
    گاهے تو….
    و گاه دستهاے ماست
    ڪہ بہ هم مے پیچد
    عشـــق ؛ اولِ صبح
    عجیب مے چسبد.. ❤️❤️❤️

  22. ❤️ مجلس شوراے قلبم ، طرح چشمت را ڪه دید ..
    با سه فوریت ..
    به ” مجنونِ تو گشتن ” راے داد .. ❤️❤️❤️

  23. ❤️شاملو نیستم
    تا آنچنان ڪه او مے توانست
    دوست داشتنم را ڪه در فراسوے مرزهاے تنت
    از تو وعده ے دیدارے مے خواست
    به بند شعر بڪشم
    قبانے نیستم
    تا با شعرهایم معناے دوست داشتن را تغییر دهم
    و عذر تمامے عاشقانه هایے ڪه در انتظارم هستند را بخواهم
    تا به دنبال شعرِ تو بگردم
    من فقط شاعرڪے هستم
    ڪه اگر غربالے در دست بگیرے از تمامے پرت و پلاهایم
    جز یڪ جمله به چیزے نمے رسے
    تا با آن چشم در شعر چشمهایت بدوزم و بگویم
    دوستت دارم ❤️❤️❤️

  24. این روزها
    تا یادت می کنم
    باران می گیرد …
    به گمانم زمستان هم مثلِ من دلتنگ شده
    ساعتهای بی تو بودن را
    با خاطراتت می گذرانم
    خاطراتت مانده اند برایم یادگاری …
    از روزهایی که میدانم بازگشتی ندارند
    روزهایی که در دلمان تنها عشق بود و شوقِ زندگی و
    لحظه های خوبِ باهم بودن …
    حالا از آن روزها چیزی نمانده
    جز مُشتی خاطراتِ خیس …

    1. ургийн цомог

      ургийн цомог

      بپسندید ممنون

  25. زندگی صحنه رنگین ریاست
    همه مشتاق به آن می نگریم
    عاقبت از پس تقدیر چوباد
    روزی از لاشه آن میگذریم
    زندگی خاطره ای بیش نبود
    بهر ما جز غم وتشویش نبود
    به کدام خاطره اش خوش باشیم
    که کدام خاطره اش نیش نبود؟