-
تعداد ارسال ها
95 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
1
بروزرسانی های وضعیت ارسال شده توسط ургийн цомог
-
❤️ دستم را بگیر
………..بـے تـــــــــو
…………….تمام دنیا را
…………هم داشتہ باشم
………………….تهـے دستـــــم ❤️❤️❤️
-
یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند از زنی تند و تیز
که غرید روزی چنان شیر نر
به داماد خود این چنین زد تشر
شعر طنز داماد و مادر زن Funny poem
الهی که پنچر شود چرخ هات
عوارض دوچندان بیاید برات
کُت و کفش و شلوار و حتی کــُلات
بگیرند از بابت مالیات
شعر طنز داماد و مادر زن Funny poem
الهی کوپن هات باطل شود
ویا کارت بنزین تو ول شود
خورَد فـُرم چک های تو دم به دم
نیاید به یادت دم و بازدم
شعر طنز داماد و مادر زن Funny poem
بمانی درهجران شیر پگاه
زچاله در آیی بیفتی به چاه
الهی ز نفرین من چون کدو
شود کلّه ات عاری از تار مو
شعر طنز داماد و مادر زن Funny poem
شده آهو از دست تو خون جگر
الهی که ارُیون بگیری پسر
چنین لعبتی که به تو داده ام
مگر از سر راه آورده ام؟
شعر طنز داماد و مادر زن Funny poem
به داد و هوار و به صد اخم وتَخم
گرفتی ز دردانه ام زهر چشم
تو ای مردک تنبل ِ بی بخار
وبا قدّ دیلاق ِ مثل چنار
-
شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز
به جرم نقض قانون اساسی
و بعضی گفتمان های سیاسی
ولی آن مرد دور اندیش، از پیش
قراری را نهاده با زن خویش
که از زندان اگر آمد زمانی
به نام من پیامی یا نشانی
اگر خودکار آبی بود متنش
بدان باشد درست و بی غل و غش
اگر با رنگ قرمز بود خودکار
بدان باشد تمام از روی اجبار
تمامش از فشار بازجویی ست
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست
گذشت و روزی آمد نامه از مرد
گرفت آن نامه را بانوی پر درد
گشود و دید با هالو مآبی
نوشته شوهرش با خط آبی:
عزیزم، عشق من، حالت چه طور است؟
بگو بی بنده احوالت چه طور است؟
اگر از ما بپرسی، خوب بشنو
ملالی نیست غیر از دوری تو
من این جا راحتم، کیفور ِ کیفور
بساط عیش و عشرت جور و واجور
در این جا سینما و باشگاه است
غذا، آجیل، میوه رو به راه است
کتک با چوب یا شلاق و باطوم
تماما شایعاتی هست موهوم
هر آن کس گوید این جا چوب دار است
بدان آن هم دروغی شاخدار است
در این جا استرس جایی ندارد
درفش و داغ معنایی ندارد
کجا تفتیش های اعتقادی ست؟
کجا سلول های انفرادی ست؟
همه این جا رفیق و دوست هستیم
چو گردو داخل یک پوست هستیم
در این جا بازجو اصلا نداریم
شکنجه، اعتراف، عمرا نداریم
به جای آن اتاق فکر داریم
روش های بدیع و بکر داریم
عزیزم، حال من خوب است این جا
گذشت عمر، مطلوب است این جا
کسی را هیچ کاری با کسی نیست
نشانی از غم و دلواپسی نیست
همه چیزش تماما بیست این جا
فقط خودکار قرمز نیست این جا! -
عمو کلیپس فروش ! بله !
کلیپس کم فروش ! بله !
کلیپست جا داره ؟ بله !
دورِش پَر داره ؟ بله !
عمو کلیپس فروش ! بله !
من کلیپس می خوام !! بله !
واسه یه شب می خوام !! بله !
عمو چکمه فروش !! بله !
چکمه کم فروش ! بله !
چَکمت عُمق داره ؟ بله !
ارتفاع داره ؟؟ بله !
عمو چکمه فروش !! بله !
من چکمه میخوام ! باشه !
واسه یه رُب می خوام !!! باشه
-
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشتدر پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلامدختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگگفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدرمن که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کاردختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمهدختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصتدر چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!! -
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﮐﺠﺎﯾﯽ ﻋﺠﯿﺠﻢ ؟
ﺧﯿﺎﻡ : ﻣﺎﯾﯿﻢ ﻭ ﻣﯽ ﻭ ﻣﻄﺮﺏ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﻨﺞ ﺧﺮﺍﺏ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﻭ
ﺟﺎﻡ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﺩﺭ ﺭﻫﻦ ﺷﺮﺍﺏ
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﻣﺸﺮﻭﺏ ! ؟ ﻣﮕﻪ ﺗﻮ ﻧﮕﻔﺘﯽ ﻣﻦ ﻧﻤﺎﺯ
ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ ؟
ﺧﯿﺎﻡ : ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﯾﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﺎﺭﻍ ﺑﻮﺩﻥ ﺯ
ﮐﻔﺮ ﻭ ﺩﯾﻦ، ﺩﯾﻦ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﺑﺎ ﮐﯿﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﺣﺎﻻ ؟
ﺧﯿﺎﻡ : ﻓﺼﻞ ﮔﻞ ﻭ ﻃﺮﻑ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﻭ ﻟﺐ ﮐﺸﺖ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺩﻭ ﺳﻪ
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺣﻮﺭﯼ ﺳﺮﺷﺖ
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﺁﺩﺭﺱ ﺑﺪﻩ ﺑﺒﯿﻨﻢ ! ﺑﯿﺎﻡ ﺑﺰﻧﻢ ﺩﻫﻨﺸﻮﻧﻮ ﺻﺎﻑ
ﮐﻨﻢ !
ﺧﯿﺎﻡ : ﺭﺍﻩ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﻧﺪﺍﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻭ ﺯﺍﻫﺪ ﻭ
ﺷﯿﺦ ﻭ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﺳﻮﺍﯼ ﺩﮔﺮ
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﺍﻧﻘﺪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﺨﻮﺭ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﺗﺎ ﺑﻤﯿﺮﯼ !
ﺧﯿﺎﻡ : ﮔﺮ ﻣﯽ ﻧﺨﻮﺭﯼ ﻃﻌﻨﻪ ﻣﺰﻥ ﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻨﯿﺎﺩ ﻣﮑﻦ ﺗﻮ
ﺣﯿﻠﻪ ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﺑﺮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭ ﺑﻤﯿﺮﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭ
ﺧﯿﺎﻡ ﭼﻮﻥ ﻣُﺮﺩﻩ ﺷﻮﻡ ﺧﺎﮎ ﻣﺮﺍ ﮔﻢ ﺳﺎﺯﯾﺪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﺮﺍ ﻋﺒﺮﺕ
ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺎﺯﯾﺪ -
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﮐﺠﺎﯾﯽ ﻋﺠﯿﺠﻢ ؟
ﺧﯿﺎﻡ : ﻣﺎﯾﯿﻢ ﻭ ﻣﯽ ﻭ ﻣﻄﺮﺏ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﻨﺞ ﺧﺮﺍﺏ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﻭ
ﺟﺎﻡ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﺩﺭ ﺭﻫﻦ ﺷﺮﺍﺏ
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﻣﺸﺮﻭﺏ ! ؟ ﻣﮕﻪ ﺗﻮ ﻧﮕﻔﺘﯽ ﻣﻦ ﻧﻤﺎﺯ
ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ ؟
ﺧﯿﺎﻡ : ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﯾﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﺎﺭﻍ ﺑﻮﺩﻥ ﺯ
ﮐﻔﺮ ﻭ ﺩﯾﻦ، ﺩﯾﻦ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﺑﺎ ﮐﯿﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﺣﺎﻻ ؟
ﺧﯿﺎﻡ : ﻓﺼﻞ ﮔﻞ ﻭ ﻃﺮﻑ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﻭ ﻟﺐ ﮐﺸﺖ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺩﻭ ﺳﻪ
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺣﻮﺭﯼ ﺳﺮﺷﺖ
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﺁﺩﺭﺱ ﺑﺪﻩ ﺑﺒﯿﻨﻢ ! ﺑﯿﺎﻡ ﺑﺰﻧﻢ ﺩﻫﻨﺸﻮﻧﻮ ﺻﺎﻑ
ﮐﻨﻢ !
ﺧﯿﺎﻡ : ﺭﺍﻩ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﻧﺪﺍﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻭ ﺯﺍﻫﺪ ﻭ
ﺷﯿﺦ ﻭ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﺳﻮﺍﯼ ﺩﮔﺮ
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﺍﻧﻘﺪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﺨﻮﺭ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﺗﺎ ﺑﻤﯿﺮﯼ !
ﺧﯿﺎﻡ : ﮔﺮ ﻣﯽ ﻧﺨﻮﺭﯼ ﻃﻌﻨﻪ ﻣﺰﻥ ﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻨﯿﺎﺩ ﻣﮑﻦ ﺗﻮ
ﺣﯿﻠﻪ ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ
ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ : ﺑﺮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭ ﺑﻤﯿﺮﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭ
ﺧﯿﺎﻡ ﭼﻮﻥ ﻣُﺮﺩﻩ ﺷﻮﻡ ﺧﺎﮎ ﻣﺮﺍ ﮔﻢ ﺳﺎﺯﯾﺪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﺮﺍ ﻋﺒﺮﺕ
ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺎﺯﯾﺪ -
پسری با پدرش در رختخواب
درد ودل میکرد با چشمی پر آبگفت: بابا حالم اصلا ً خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیستگوی چه خاکی را بریزم توی سر
روی دستت باد کردم ای پدرسن من از 26 افزون شده
دل میان سینه غرق خون شدههیچکس لیلای این مجنون نشد
همسری از بهر من مفتون نشدغم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشتهپدرش چون حرف هایش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفتپسرم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شودغصه ها را از وجودت دور کن
این همه دختر یکی را تور کنگفت آن دم :پدر محبوب من
ای رفیق مهربان و خوب منگفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارهادر خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و چشم پاکم هر کجاکی نگاهی می کنم بر دختران
مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با شهین و مهرخ و ایضاً سحربا سه تا شان رفته بودیم سینما
بگذریم از ما بقیه ماجرایک سری ، بر گل پری عاشق شدم
او خرم کرد، وانگهی فارغ شدمیک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندیدآزیتای حاج قلی اصغر شله
یک زمانی عاشقش گشتم بلهبعد اوهم یار من آن یاس بود
دختری زیبا و پر احساس بودبعد از این احساسی پر ادعا
شد رفیق من کمی هم المیرابعد او هم عاشق مینا شدم
بعد مینا عاشق تینا شدمبعد تینا عاشق سارا شدم
بعد سارا عاشق لعیا شدمپدرش آمد میان حرف او
گفت ساکت شو دیگر فتنه جوگرچه من هم در زمان بی زنی
روز و شب بودم به فکر یک زنیلیک جز آنکه بداری مادری
دل نمی دادم به هر جور دختریخاک عالم بر سرت، خیلی بدی
واقعا ً که پوز بابا را زدی -
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
-
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
-
گفتم : غم تودارم
چیزی نگفت وبگذشت
حافظ خوشابه حالت
یارم گذشت و یارت
گفتا غمت سرآید
-
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
-
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
-
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
-
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
-
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود ، گر نشود
حرفی نیست
اما "نفسم می گیرد
در هوایی که نفس های تو نیست
سهراب سپهری
-
گاهی باید از همه چیز دل کند و رفت !
باید پلهای پشت سر را خراب و کرد
و هیچ راه برگشتی هم باقی نگذاشت !
حتی اگر دوستش داشته باشی
-
به عاشقان و معشوقه های شهر بگویید...
دلبری برای یکدیگر را...
بگذارند به وقت تنهاییشان!
خیابان،مترو و تاکسی جای دست کشیدن روی ابرو...
سر روی شانه گذاشتن. و لمس شال و گیسو نیست...
شاید یک نفر چشمانش را بست...
شاید یک نفر خاطرش پر کشید...
شاید یک نفر دلش رفت...
شاید یک نفر دلش تنگ شد
-
باز امشب غزلی كنج دلم زندانی است
آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است
هيچ كسی تلخی لبخند مرا درک نكرد
های های دل ديوانه ی من پنهانی است
-
بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدنوقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمیدونی تو این هوا چشات چه خوشرنگ میشه بازبارون هواتو داره، رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون، با تو چه حالی داره .. دلم هواتو دارهنیستی خودت کنارم و صدات همش تو گوشمه
بارونی قشنگی که هدیه دادی رو دوشمهبارون حواسش به توئه اونم دلش پر میزنه
بجای من با قطرههاش رو شیشهتون در میزنهبارون هواتو داره، رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون، با تو چه حالی داره .. دلم هواتو داره -
چندان به تماشایش برنشستیم
که بامدادی دیگر برآمد
و بهاری دیگر
از چشم اندازهای بی برگشت در رسید
از عشق تن جامهای ساختیم روئینه
نبردی پرداختیم که حنظل انتظار
بر ما گوارا آمد
ای آفتاب که برنیامدنت
شب را جاودانه میسازد
بر من بتاب
پیش از آنکه در تاریکی خود گم شوم