پرچمداران

یه نفس عمیق بکش ...

من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مُبهم تو را دوست دارم

سلامتی دخترایی که بعضی شبا ... حتی بهترین روانشناس دنیارو هم براشون بیاری به اندازه موزیک ارومشون نمیکنه

شب بی تورو بزور صبش کردم لیلی کیه عشق خودت بسمه...

سلام... یه زمانی که بچه بودیم و تو مدرسه مشق بهمون زیاد میدادن و میگفتن اینقد بنویسید تا دستتون بشکنه میگفتیم عه چیه دبستان باو بریم راهنمایی کیف دنیا رو بکنیم دبستان تموم میشد میرفتیم راهنمایی مصیبت بد تر میشد که بهتر نمیشد گفتیم شاد دبیرستان دیگه عشق میکنیم تو مدرسه ولی نمیدونستیم سخت ترین سالا مال دبیرستانه .... دبیرستان هم با دعا خونی و خدا خدا کردن و گریه و زاری تموم شد سختیای شب کنکورو همه رو بیخی گفتیم ایول دانشگاهه میریم چهارسال بعد دیگه مرد شدیم خونه میخریم ماشین میخریم دیگه حسابی زندگی میکنیم در صورتی که حالا هم درس تموم شد و هم دانشگاه و رفتیم تو زندگی میبینیم سختی زندگی قابل قیاس با سختی های دیگه نیست . حالا آرزومون شده بریم دوباره درس بخونیم و تو باتلاق زندگی گم نشیم .... و تازه همه کل این سختیا به کنار میگن اون دنیا تازه از خواب بیدار میشی سختی اصلی تازه اونوره خدا بخیر کنه.... بریم سر اصل مطلب بعضی اوقات باید برای این زندگی از خیلی چیزا گذشت نمونش همین مجازی که بعضی جوونا رو از هر دو پا فلج کرده بعضی ها هم دارن ازش استفاده خوب میکنن اما برای زندگی اصلی دیگه وقتی واسه مجازی رفتن نیست پس تا یه مدت میریم تا این زندگیو از منفی بی نهایت به صفر برسونیم ما لیاقت بردار در جهت مثبت رو نداریم هه اگه کسیو تو این مدت ناراحت کردیمو چیزی گفتیم حلالیت میگیریم البته با این که دوبازه زود میاییم . من این تالارو میدم به خواهرم تا موقعی که نیستم... خداحافظ به همگی کوچیکتونیم.......❤

اینکه پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت اجر صبری است که در کلبه احزان کردم

آه اگر عشوه گری‌های زلیخا سازد غافل از حسرت یعقوب مه کنعان را

ملیکا از ملک گرفته شده ملک به معنی فرشته است بنابراین معنی ملیکا یعنی ملکه - پادشاه خیلی واستون سوال شده بود اینم پاسخ

ابومنصور المعمری دستور ابومنصور عبدالرزاق عبدالله فرخ، اول ایدون گوید درین نامه که تا جهان بود مردم گرد دانش گشته‌اند و سخن را بزرگ داشته و نیکوترین یادگاری سخن دانسته‌اند چه اندرین جهان مردم بدانش بزرگوارتر و مایه‌دارتر. و چون مردم بدانست کروی چیزی نماند پایدار، بدان کوشد تا نام او بماند و نشان او گسسته نشود، چو آبادانی کردن و جایها استوار کردن ودلیری و شوخی و جان سپردن و دانائی بیرون آوردن مردمانرا بساختن کارهای نوآئین چون شاه هندوان که کلیله و دمنه و شاناق ورام ورامین بیرون آورد، و مأمون پسر هارون‌الرشید منش پادشاهان وهمت مهتران داشت. یکروز با مهتران نشسته بود گفت مردم باید که تا اندرین جهان باشند و توانائی دارند بکوشند تا ازو یادگار بود تا پس از مرگ او نامش زنده بود. عبدالله پسر مقفع که دبیر او بود گفتش که ازکسری انوشیروان چیزی مانده است که از هیچ پادشاه نمانده است. مأمون گفت چه ماند گفت نامه از هندوستان بیاورد، آنکه برزویه طبیب از هندوی به پهلوی گردانیده بود، تا نام او زنده شد میان جهانیان. و پانصد خروار درم هزینه کرد. مأمون آن نامه بخواست و آن نامه بدید، فرمود دبیر خویش را تا از زبان پهلوی به زبان تازی گردانید. نصربن‌احمد این سخن بشنید خوش آمدش دستور خویش را خواجه بلعمی بر آن داشت تا از زبان تازی به زبان پارسی گردانید تا این نامه به دست مردمان اندر افتاد و هر کسی دست به دو اندر زدند و رودکی را فرمود تا به نظم آورد و کلیله و دمنه اندر زبان خرد و بزرگ افتاد و نام او بدین زنده گشت و این نامه ازو یادگاری بماند

از کرمت من بناز مینگرم در بقا کی به فریبت شها دولت فانی مرا بیست هزار آرزو بود مرا پیش از این در هوس خود نماند هیچ امانی مرا

تا الان که ساعت 7 هست 10 ساعت درس خوندم یه 3 ساعتم شب بخونم امروز 13 ساعت بسه

مهتری گر به کام شیر در است شو ، خطر کن ،ز کام شیر بجوی

یکی هم نداریم بیاد بهم بگه كس چو من آشفته زلف دل آويز تو نيست //گر پريشان خاطري خواهي مرا آواز كن