-
تعداد ارسال ها
13 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
بروزرسانی های وضعیت ارسال شده توسط ...MEHDI...
-
میخوام مثل نمکی شم دلخوش به نونای خشکم
زندگیمو بچرخونم رو گونیه پشتم
تا میشم مصمم که سمت راهم برم
عکس پلای قبلی که خراب شدن رو من
میاد جلو چشم...
قربونت بشم درد...
که اگه نباشی نمیگذره زندگیه یه مرد...
-
هرکی میاد پهلوت بعدش میکنه ولت
اونجا بود که فهمیدی به درد نمیخوری
این درده که همش میاد میخوره بهت
-
بریدم، تار و مارم ، داد و قالم و آه و نالمخوردن افسوسه راه و چارم برای نا آشنایی هاتونمن فقط چندتا گامی هم قدمی میخواستم از پاتونمنم و روز هاتون ، منم و سال هاتونمنم و نفرت از چهره های آشناتونمنم و رقص بدرود لای ساز هاتونساکن کثافته دونستن راز هاتونمنم... من ، تا دیروز آشناتون -
و من تنها موندم لای هم نوعاملحظه لحظه تحلیل میره نای هر دو پامکار من سوال ، راه من جدا... -
We stop at the end of the line
The end of a line that did not end
I do not see words
Leave me without any light
I lost in this fog
I lost among the pain
I lost among the city
among the people
among the shadows
When the moments go
The dreams were destroyed
Close your eyes to the sky
...See the beauty of dying -
منتظر نشستم تو انتظار خودم
بیخیال آدم های دورم
بیخیال حرفها که خوردمو
بیخیال از اون حرفها که پرم
بیخیال اگه بعد شک انکاره
بیخیال اگه همچی به اجباره
بیخیال اگه هر کاری کردی باز دیدی زندگی روی مود تکراره
بیخیال اون روزا و اون همه خاطرات
بیخیال این شبا هق هق بی صدا
اگه هنوز حس میکنی تنها ترینی
بیخیال اگه نداری کسی رو پا به پات
-
حَقیقَت باخت به خالِ گونه یِ خیال
زلف ریخته است گم شُد تویِ کویِ یار
یه جمعیت دلخوش به روشَنیهِ لامپ
همینا عِلَتِ خیس شدنِ چِشم هایِ ماه
-
تنها یک برگ مانده بود،
درخت گفت: منتظرت میمانم
برگ گفت: تا بهار خداحافظ
بهار شد ولی درخت،
میان آن همه برگ،
دوستش را فراموش کرده بود...
من همان برگم که بر روی درخت
لَرزَم از بُرد چنین پاییز سخت
در نهایت باید افتاد و گِریست
به درخت گفت خداحافظ و رَفت
-
در دل او دوست جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
مهربان و ساده و زیبا نبود
بود اما در میان ما نبود
تلخ بود، مثله خنده ای بی حوصله
سخت بود، مثله حل صدها مسئله...
-
زندگیِ بی روح ، روزِگارِ تیره
روزای من تکراریِ ، عمرِ داره میره
دِل پُکیده از تمومه خاطِراتَم سیره
گوشه گیر شدم با کلی دَردِ تویِ سینه
-
هر روز این موقه امیدمو میبازم
درونم غضه این مصیبتو میسازم
شیشه بخار میگیره از ناله های من
با انگشتام رو بخارش خورشیدمو میکشم...
-
یه وقتا با همه اوکِیي جز خودت
نمیفهمی چطوری صب شده
انگار هیچ اپشنی نیس حالتو خوب کنه
انگار خدا ایندفه نمیرسه خوب موقع
به هیچ کاری نمیکشه حوصلت
سینک خونه میشه پر ظرف
و جواب همه کجایی ها میشه خونه ام
اوضا طوریه که نداری حال خودت
اصلا نه اونقد خسته ای ببری
نه اونقد انگیزه برا ادامه
هرروز میگی یه روز خوب یه روز دیگس
درمیری از هرجا سر صدائه
مث یه نمودار خطیه رَويه ات
دورتو میبینی هرکی ی وری رفت
هر کدوم ا رفیقات یه حرکتی زد
اما تو هنوز ول معطلی از نگاهای معنی دار بریدی
هرکی هرچی میگه میگی هرچی تو میگی
اصن که چي شه بحثو موده اینطوری نی
کار شمام ب ما میفته طوری نیس
تا اینجاش رفت خب باقیشم میرهولی خب یه موقه هایی مخه درگیره