-
تعداد ارسال ها
2,091 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
26
تمامی ارسال های ♕𝑮𝒐𝒍𝒅𝒆𝒏 𝑲𝒊𝒏𝒈♕
-
سلام محمد
اون قضیه ها که قبلا پشتت بود چی بوده ؟ بیا پیوی بهم توضیح بده
-
چی کار می کنی عزیز من تالار رو ترکوندی
-
چرا دوری گزیده ای . ای عارف ؟
اگر چیزی از عرفان را درک کردی به ما هم بیاموز
-
بی وفا ازاد شدی چرا خبر ندادی ؟
می گفتی یک گوسفندی قربانی می کردم
من دیگه حرفی ندارم
-
اومدی ذاخل تاپیک خودت هم پیام میدی بعد میگی اپ نکنیم
-
چرا جام فیوره ای ها کامل نشد برو نمایه هر کی ثبت نام کرده خبر بده بهش لطفا بای
-
بعد چند وقن اسمم از برترین مشارکت کنندگان تالار اومد بیرون
بای دوستان تا بعد امتحانات
-
دوستانی که مافیا یاد دارن بازی کنن الان به تاپیک فیورنتینا مراجعه کنن داره بازی شروع میشه
-
این پروفم خیلی خوبه
داره میگه گوگولی مگولی . گوگولی مگولی
برید و راضی باشید
لایک یادتون نره
-
نظرتون در مورد پروفایلم جدیدم چیه؟
خوبه ؟
-
این چه پروفیه گزاشتی؟
-
این پیام صرفا جهت گرفتن لایک است لطفا لایک بدید هر کی لایک نده ادم بدی هست
-
دم امنیت یعنی: توی یه توالت باشی که فاصله سنگ توالتش تا در، بیش از ۱ متر باشه، درش قفل نداشته باشه، و رو به بیرون باز بشه، همش باید نیم خیز و آماده، مثل خط شروع دوی سرعت حالت بگیری!
حیف نون می ره کربلا، قبر مختار رو بغل می کنه می گه: “دمت گرم! عجب فیلمى بازى کردى!
حیف نون زنگ می زنه به مخابرات می گه: آقا ببخشید سیم تلفن ما خیلی بلنده، اگه می شه لطف کنید از اون طرف یه کم بکشیدش!
به غضنفر میگن ترمز ABS چیه؟ میگه تو سرعت های زیاد و سر پیچ ها کار حضرت ابوالفضل رو می کنه!!!
ﺭﻓﺘﻢ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺧﺮﯾﺪﻡ واسه عید قربان ...
ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﺴﺘﯿﺶ؟؟
ﻣﯿﮕﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﺮﻩ ...
ﻣﯿﮕﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺒﺴﺘﯿﺶ؟؟
ﺍﻻﻥ 2 ﺳﺎﻋﺘﻪ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻩ ﻣﺎﺩﺱ،ﻣﯿﮕ
ﭘﺲﭼﺮﺍ ﺑﺎﺯﺵ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ؟؟
ﻣﯿﮕﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﺮﻩ !!
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺳﺮﺷﻮ ﻣﯿﮑﻮﺑﯿﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺖ
-
ساعت 3 نصف شب اومدم بالا در یخچالو باز کردم دنبال چیزی میگشتم
بابام سرشو از زیر پتو درآوورد گفت:یه لیوان شیر هم بخور
من که به کل تعجب کرده بودم که چطوره که به فکر منه
پرسیدم چرا؟؟؟
.
.
.
.
.
.
گفت:تاریخش تا امشبه -
ﺳﺮ ﮐﻼ ﺱ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ گفتم ﺍﻧﺸﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ .
“ﺍﮔﺮ ﻣﺪﯾﺮﻋﺎﻣﻞ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ؟"
ﻫﻤﻪ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ، ﺑﻪ ﺟﺰ ﯾﮑﻨﻔﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ.
ازش پرسیدم:ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻧﻮﯾﺴﯽ؟
گفت:ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺗﺎ ﻣﻨشی بیاد تایپ کنه
ینی قوه تخیلش هلاکم کرد!!!! -
مرد در حال جان دادن بود که به همسرش گفت :باید چیزی را به تو بگویم
زن:لازم نیست
مرد:اما اگر نگویم نمیتوانم آسوده بمیرم و عذاب وجدان رهایم نخواهد کرد
زن:باشه بگو
مرد:من زن دوم دارم
زن با خونسردی گفت :
میدونم همین امروز فهمیدم ...
حالا آروم باش تا مرگ موش کارشو بکنه... -
یارو ازم پرسید کارت چیه گفتم تو کار فرش و تلوزیونم گفت یعنی چی
.
.
.
.
گفتم رو فرش میخوابم تلویزیون نگاه میکنم