♛𝐑𝐞𝐳𝐚 𝐍𝐚𝐳𝐚𝐫𝐢𝐨♛

عضو
  • تعداد ارسال ها

    10,268
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    77

آخرین بار برد در ♛𝐑𝐞𝐳𝐚 𝐍𝐚𝐳𝐚𝐫𝐢𝐨♛

♛𝐑𝐞𝐳𝐚 𝐍𝐚𝐳𝐚𝐫𝐢𝐨♛ بیشترین تعداد پسند مطالب را دارد!

اعتبار در تالار

19,376 مشهور

درباره ♛𝐑𝐞𝐳𝐚 𝐍𝐚𝐳𝐚𝐫𝐢𝐨♛

  • درجه
    کاربر اخراجی...
  • تاریخ تولد 01/07/1999

بازی هایی که عضوم

  • اکانت مستر90
    Aʀʀᴏᴡ
  • اکانت گرز
    غول اتشی67

آخرین بازدید کنندگان نمایه

538,343 بازدید کننده نمایه

بروزرسانی وضعیت تکی

نمایش تمام بروز رسانی های وضعیت توسط ♛𝐑𝐞𝐳𝐚 𝐍𝐚𝐳𝐚𝐫𝐢𝐨♛

  1. هیچی مثله قدیم نیست همه از هم شدن فراری

    اونام که موندن میخوان تو رو هدف کنن برا تیر

    خود پرستی بینه ماها حقیقته رفیق

    امروز دیگه نیازی به قسم خوردن نداریم

    دست بذار رو ضربان قلبه من

    دردامو حس کن تو کلماتو ورقایه در به در

    وقتی محکوم به حرفامی از دلایلم بترس

    حرفامو گوش کن بعد پناه ببر به من

    من فهمیدم چیزی رو با عشق نمیشه کرد عوض

    یه چیزایی تو قلب هر کس هست که حتی اگه سنگ باشه

    میخواد یه مرد سنگ نورد درخت میمونه اما برگ زرد ازش جداست

    حقیقت تو منظرستو دفترم که چند صفحستو

    هر نفس یه دردم هست یه خندم هست

    اینکه احساسامو مثه کودکیمون مسخرست

    رنگ عوض کردنمونم مثله طبیعت نیست از ترس فلسفست

    اون هیچ وقت باختو قبول نمیکردو صبر میکرد

    وقتی زندگی اونو به زمین گرم میزد از جاش بلند میشدو برمیگشت تو راه

    وقتی زندگی اونو به زمین گرم میزد

    از جاش بلند میشدو برمیگشت تو راه

     

    بهتره که با قلمم ساعتا خلوت کنم من باورام عوض شدن اما خدا تو قلبمه

    تو تنهایی تو رعدو برق وقتی دردسر بارید این مرد حلق آویز تو قلبه سرما تنها نیست

    وقتی سبد خالی بود بگیرش رو به آسمون

    چشماتو باز کن میبینی که شده پر ماهی توش

    تا دیروزو نفهمیدی رو امروز حساب نکن

    خیره نشو با قفس زندونو نگاه نکن

    همیشه تو زندگیت بگو میشه صبر کن

    پوک بزن خیره شو به دودی که محو شد

    مشکلات از خودمون میانو ناپدید میشن

    عده ای شون جدید میان عده ای با قدیم میرن

    تحمل سخته واسه تحول میدونم

    تبسم سخته واسه تنفر میدونم

    اینم میدونم که همه تشنه ایم به توجه

    اگه شبو بگذرونیم میمونه فقط صبح

    اون هیچ وقت باختو قبول نمیکردو صبر میکرد

    وقتی زندگی اونو به زمین گرم میزد از جاش بلند میشدو برمیگشت تو راه

    وقتی زندگی اونو به زمین گرم میزد

    از جاش بلند میشد و برمیگشت تو راه

    REZA PISHRO - GHALBE SHIR