ургийн цомог

عضو
  • تعداد ارسال ها

    95
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    1

بروزرسانی های وضعیت ارسال شده توسط ургийн цомог

  1. مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

    تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

    واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

    طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

     

  2. سموک جی تی ای خوبه

    1. نمایش دیدگاه قبلی  بیشتر 1
    2. ургийн цомог
    3. Μλϻλd кιиg

      Μλϻλd кιиg

      وات ده فاز؟

      اگه نمیفهمی

      هذا فازا؟

      اگه باز نمیفهمی 

      فازت چیه؟

    4. ургийн цомог

      ургийн цомог

      جواب دیوونه ها خاموش است البته تو که از دیوونه ها هم دیونه تری این جواب رو بهت میدم

  3. خخ

    این قدرت از دستم خسته شده اینقد فرستادم دیگه همه لایکاشو میده بهم

    ازم میپرسه چجوری موضوع بزنم

    1. ♛𝐑𝐞𝐳𝐚 𝐍𝐚𝐳𝐚𝐫𝐢𝐨♛

      ♛𝐑𝐞𝐳𝐚 𝐍𝐚𝐳𝐚𝐫𝐢𝐨♛

      یکم بیشتر پسند بدی چیزی ازت کم میشه؟

      17تاپسندت داده بودما

    2. ♛𝐑𝐞𝐳𝐚 𝐍𝐚𝐳𝐚𝐫𝐢𝐨♛
    3. ургийн цомог

      ургийн цомог

      17 تا؟

      نه بابا دهن نهنگ اینقد نمیشه

  4. ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭ

    ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ

    ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﯾﻢ !

    ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺗﻠﺦ ﺑﻮﺩ 

     

    1. ™Xantan
    2. ургийн цомог
    3. ™Xantan

      ™Xantan

      ببخشید امروز پسندام تموم شد وگرنه میدادم

  5. شنیدم در زمان خسرو پرویز


    گرفتند آدمی را توی تبریز

    به جرم نقض قانون اساسی

    و بعضی گفتمان های سیاسی

    ولی آن مرد دور اندیش، از پیش

    قراری را نهاده با زن خویش

    که از زندان اگر آمد زمانی

    به نام من پیامی یا نشانی

    اگر خودکار آبی بود متنش

    بدان باشد درست و بی غل و غش

    اگر با رنگ قرمز بود خودکار

    بدان باشد تمام از روی اجبار

    تمامش از فشار بازجویی ست

    سراپایش دروغ و یاوه گویی ست

    گذشت و روزی آمد نامه از مرد

    گرفت آن نامه را بانوی پر درد

    گشود و دید با هالو مآبی

    نوشته شوهرش با خط آبی:

    عزیزم، عشق من، حالت چه طور است؟

    بگو بی بنده احوالت چه طور است؟

    اگر از ما بپرسی، خوب بشنو

    ملالی نیست غیر از دوری تو

    من این جا راحتم، کیفور ِ کیفور

    بساط عیش و عشرت جور و واجور

    در این جا سینما و باشگاه است

    غذا، آجیل، میوه رو به راه است

    کتک با چوب یا شلاق و باطوم

    تماما شایعاتی هست موهوم

    هر آن کس گوید این جا چوب دار است

    بدان آن هم دروغی شاخدار است

    در این جا استرس جایی ندارد

    درفش و داغ معنایی ندارد

    کجا تفتیش های اعتقادی ست؟

    کجا سلول های انفرادی ست؟

    همه این جا رفیق و دوست هستیم

    چو گردو داخل یک پوست هستیم

    در این جا بازجو اصلا نداریم

    شکنجه، اعتراف، عمرا نداریم

    به جای آن اتاق فکر داریم

    روش های بدیع و بکر داریم

    عزیزم، حال من خوب است این جا

    گذشت عمر، مطلوب است این جا

    کسی را هیچ کاری با کسی نیست

    نشانی از غم و دلواپسی نیست

    همه چیزش تماما بیست این جا

    فقط خودکار قرمز نیست این جا!

    1. My Name is .. OH! I Forgot

      My Name is .. OH! I Forgot

      ماشالله کتاب داستان

    2. ургийн цомог

      ургийн цомог

      خخخ

      بپسند ممنون

  6. هر که در عاشقی قدم نزده است
    بر دل از خون دیده نم نزده است

    او چه داند که چیست حالت عشق
    که بر او عشق، تیر غم نزده است

  7. دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
    بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن

    تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی
    چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

    1. ™Xantan

      ™Xantan

      شاعر کی بودی تو خخخ

    2. ургийн цомог

      ургийн цомог

      اره داداش خودمم

      راستی بپسند ممنون

  8. بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
    بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

    این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
    این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل
     

    1. Amirali Hagh

      Amirali Hagh

      سلام علیکم

      چرا اومدی اینجا میگی؟

      |:

    2. ургийн цомог

      ургийн цомог

      ببخشید یه جای دیگه میگم

  9. بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
    بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

    این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
    این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل
     

  10. این روزها
    تا یادت می کنم
    باران می گیرد …
    به گمانم زمستان هم مثلِ من دلتنگ شده
    ساعتهای بی تو بودن را
    با خاطراتت می گذرانم
    خاطراتت مانده اند برایم یادگاری …
    از روزهایی که میدانم بازگشتی ندارند
    روزهایی که در دلمان تنها عشق بود و شوقِ زندگی و
    لحظه های خوبِ باهم بودن …
    حالا از آن روزها چیزی نمانده
    جز مُشتی خاطراتِ خیس …

    1. ургийн цомог

      ургийн цомог

      بپسندید ممنون

  11. همیشه از خودم میپرسم
    این ماه است كه بركه را زیبا میكند
    یا بركه ماه را
    یا اگر هر دو زیبا هستند
    پس این حوض
    این حوضچه ی آبی
    چه نقشی دارد
    بیا و تو ماه باش
    من بركه
    و قلب من
    حوضچه ی خلوتی
    بی ماهی
    بی رنگ
    اصلا بیا و شبی
    دست و صورت خویش را
    به آب قلب من بزن
    نگران نباش
    جای دوری نمیبرم تو را
    و صبح فردا
    تو را زیباتر از همیشه
    به آسمان پس میدهم!

    1. ургийн цомог

      ургийн цомог

      بپسندیدممنون

       

  12.  

    رفتن های پاییز با رفتن های دیگر فرق می کند،
    رفتن های پاییز در سکوت انجام می شوند،
    رفتن های پاییز شوخی سرشان نمی شود،
    و زندگی این را به ما خوب یاد داده بود.
    آدم هایی که در پاییز می روند، هرگز بر نمی گردند، حتی اگر برگردند، دیگر آن آدم سابق نیستند،
    و این خاصیت پاییز است که همه چیز را تغییر می دهد؛
    خیابان ها را، کوچه ها را، پنجره ها را، خاطره ها را، درخت ها را
    و بیشتر از همه، آدم ها را …

     

  13. تا در ره عشق آشنای تو شدم
    با صد غم و درد مبتلای تو شدم

    لیلی‌وش من به حال زارم بنگر
    مجنون زمانه از برای تو شدم
     

  14. ای ابر چراست روز و شب چشم تو تر
    وی فاخته زار چند نالی به سحر

    ای لاله چرا جامه دریدی در بر
    از یار جدایید چو مسعود مگر

    1. SAƐƐƊ

      SAƐƐƊ

      سلام. ممنون :)

  15. بـــی همگــــان بســـــر شـــــود  بی تـو  بســـــر  نمـــی شــــود

    داغ  تـــــو  دارد  ایــــن  دلـــــم  جــــای  دگـــــــر  نمــــی شـــود

    دیـــده  عقــــل  مســـت  تــــو  چـرخــــه  چـــرخ  پســـت  تــــو

    گــــوش  طـــرب  بــــه دســت تــــو بــی تـــو بســـر نمی شود

    جـــان  ز تــــو  جــوش  مـــی کند  دل  ز تـــو  نـوش  می کند

    عقـــل خـــــروش مــــی کنــد بـــی تــــــو بســـر نمـی شــود

    خمـــــر مـــن  و  خمـــــار مـــن  بــــاغ  مـــن  و  بهـــار مــــن

    خـــواب مـــن  و  خمــــار مــــن  بــی تـو  بســر ن می شود

    جـــاه و جلال  مــن  تـــویی  ملکت  و  مــــال  مـــن  تـویی

    آب  زلال  مــــن  تــــویی  بــــی  تــــو  بســــر  نمی شـود

    گـــــاه  ســــوی  وفــــا  روی   گــــاه  ســوی  جفــــا  روی

    آن  منــی  کـــجا  روی  بـــی  تــــو  بســـــر  نمی شـــود

    دل  بنهنـــد  بــــر کنـــی  تـــوبـــــه  کــننـــــد  بشــکنــی

    ایــن همــه خــود تـــو میکنی بــی تو بســر نمی شــود

    بی  تـــو  اگـــر  بســـر  شدی  زیــر  جهــان  زبر  شدی

    باغ  ارم  سقــر  شــدی  بــی تــو  بســر  نمــی شـود

    گــــر تـــو ســری قــدم شـوم  ور تــو کفی  علم شوم

    ور بــــروی عــــدم  شــــوم  بی تـو  بسـر  نمی شود

    خــواب مــــرا ببستــــه ای  نقـــش مــرا بشسته ای

    وز همـــه ام گسسته ای بــی تــــو بسر نمی شود

    گـــر  تـــو  نباشی  یار من  گشت  خراب کــار مــن

    مــونس و غمگـــسار مـــن  بی تو بسر نمی شود

    بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم

    ســر ز غـم تو چون کشم  بی تو بسر نمی شود

    هر چه بگویم ای صنم  نیست جـدا ز نیــک و بـد

    هم تو بگو  ز لطف خود  بی تو بسر نمی شود

  16. یــار مرا غار مــرا عشق جگرخوار مرا

    یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا

    نوح تویی روح تــویی فاتح و مفتوح تـویی

    سینـــه مشــروح تــویی بـــر در اســرار مرا

    نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی

    مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا

    قطـــره تویی بحــر تویی لطـف تــویی قهــر تویی

    قنــد  تـــویی  زهـــر  تــویی  بیــــش  میـــازار  مرا

    حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی

    روضــه اومیــد تویـــی راه  ده  ای یــار مرا

    روز تــویی روزه تـــویی حـاصل دریوزه تـویی

    آب تــویی کــوزه تــویی آب ده این بـــار مـــرا

    دانـــه تویــی دام تــویی بــاده تویی جام تـویی

    پختـــه تویی  خـــام تــویی  خـــام  بمگـــذار  مرا

    این  تن  اگـــر کـــم  تــندی  راه  دلــم  کــم  زندی

    راه  شــدی  تــا  نبــدی  ایـــن  همـــه  گـــفتار  مرا

  17. برگشتم تالار تو اینترنت بزن پروفایل علیرضا خان در تالار ایواک منو میاره ببین چقد معروفم

  18. بشنـو این نی چون شکــایت می‌کـــنـد

    از  جـداییــهـــا  حکـــــایت  مـــی‌کــــنـد

    کــــز نیستـــان تـــا  مـــــرا  ببریــــده‌انـد

    در نفیــــــرم  مــــــرد و زن  نالیـــــده‌انـد

    سینه خواهم شرحـــه شرحـــه از فراق

    تـــا  بگـــویــم  شـــرح  درد  اشتیـــــاق

    هـــر کسی کو دور ماند از اصل خویش

    بـــاز جویـــد روزگــــــار وصـــل خـــویش

    مــن بــــه هــــر جمعیتی نالان شـــدم

    جفــت بــدحالان و خوش‌حالان شـــدم

    هــر کســی از ظن خــود شــد یـار من

    از  درون  مـن  نجســت  اســـرار  مــن

    ســـر مــن از نالـــه‌ی مـــن دور نیست

    لیـک چشم و گوش را آن نور نیست…

  19. o.Oبیا اعتبار جم کن حالا

  20. ای یوسف خوش نام مـا خوش می‌روی بر بام مــــا

    ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما

    ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا

    جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما

    ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما

    آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

    ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا

    پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا

    در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل

    وز آتـــــش ســودای دل  ای وای دل  ای وای مـــــا

  21. آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
    آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
    می‌تابانی

    بال مژگان بلندت را
    می‌خوابانی
    آه وقتی که  توچشمانت
    آن جام لبالب از جان‌دارو را
    سوی این تشنه جان سوخته می‌گردانی
    موج موسیقی عشق
    از دلم می‌گذرد
    روح گل‌رنگ شراب
    در تنم می‌گردد
    دست ویرانگر شوق
    پرپرم می‌کند ای غنچه رنگین، پرپر

    من در آن لحظه که چشم تو به من می‌نگرد
    برگ خشکیده ایمان را
    در پنجه باد
    رقص شیطان خواهش را
    در آتش سبز
    نور پنهانی بخشش را
    در چشمه مهر
    اهتزاز ابدیت را می‌بینم

    بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
    اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
    کاش می‌گفتی چیست
    آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است

    فریدون مشیری

  22. زندگی صحنه رنگین ریاست
    همه مشتاق به آن می نگریم
    عاقبت از پس تقدیر چوباد
    روزی از لاشه آن میگذریم
    زندگی خاطره ای بیش نبود
    بهر ما جز غم وتشویش نبود
    به کدام خاطره اش خوش باشیم
    که کدام خاطره اش نیش نبود؟

  23. شبی مجنون به لیلی گفت : کای محبوب بی همتا

    ترا عاشق شود پیدا ، ولی مجنون نخواهد شد

  24. الا ای آهوی وحشی کجایی

    مرا با توست چندین آشنایی

    دو تنها و دو سرگردان دو بیکس

    دد و دامت کمین از پیش و از پس

    بیا تا حال یکدیگر بدانیم

    مراد هم بجوییم ار توانیم

  25. صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

    تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم

    دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود

    مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم