-
تعداد ارسال ها
95 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
1
بروزرسانی وضعیت تکی
نمایش تمام بروز رسانی های وضعیت توسط ургийн цомог
-
پسری با پدرش در رختخواب
درد ودل میکرد با چشمی پر آبگفت: بابا حالم اصلا ً خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیستگوی چه خاکی را بریزم توی سر
روی دستت باد کردم ای پدرسن من از 26 افزون شده
دل میان سینه غرق خون شدههیچکس لیلای این مجنون نشد
همسری از بهر من مفتون نشدغم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشتهپدرش چون حرف هایش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفتپسرم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شودغصه ها را از وجودت دور کن
این همه دختر یکی را تور کنگفت آن دم :پدر محبوب من
ای رفیق مهربان و خوب منگفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارهادر خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و چشم پاکم هر کجاکی نگاهی می کنم بر دختران
مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با شهین و مهرخ و ایضاً سحربا سه تا شان رفته بودیم سینما
بگذریم از ما بقیه ماجرایک سری ، بر گل پری عاشق شدم
او خرم کرد، وانگهی فارغ شدمیک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندیدآزیتای حاج قلی اصغر شله
یک زمانی عاشقش گشتم بلهبعد اوهم یار من آن یاس بود
دختری زیبا و پر احساس بودبعد از این احساسی پر ادعا
شد رفیق من کمی هم المیرابعد او هم عاشق مینا شدم
بعد مینا عاشق تینا شدمبعد تینا عاشق سارا شدم
بعد سارا عاشق لعیا شدمپدرش آمد میان حرف او
گفت ساکت شو دیگر فتنه جوگرچه من هم در زمان بی زنی
روز و شب بودم به فکر یک زنیلیک جز آنکه بداری مادری
دل نمی دادم به هر جور دختریخاک عالم بر سرت، خیلی بدی
واقعا ً که پوز بابا را زدی