-тαяα-

وقتی سرت با دیگران گرمه ! ...

وقتی همه واست عزیز دل هستن و 

قربون صدقشون میری ! ...

وقتی سرگرم خوشیهات هستی !...

چه اهمیتی داره من کجام !... ساکت

و تنها یه گوشه ایستادم و فقط نگاه 

میکنم ... ناراحتت میکردم که چرا 

جوابم رو نمیدی اما حتی دیگه شکایتم

نمیکنم ...!      شاید .....      یه روزی

....   وقتی سرت رو برگردونی ...

که من بی صدا رفته باشم 

من تو را دیدم و آرام بر خاک افتادم 

و از آن روز که در بند تو ام آزادم 

وقتی به خودم اومدم دیدم شدم یه موجود تنها و خسته

کسی که کاری برای انجام دادن نداره اما همش خستش 

کسی که زندگیش تو آهنگ هاش خلاصه شده طوری غرق

آهنگاش میشه که گذر زمان رو حس نمیکنه ...

کسی که همه آدمای اطرافش به هوای هوایی دیگر رفتن 

و تنها مونده و غرق شده ...

خیلی وقته غرق شده تو گذشته ... گذشته ای که متاسفانه 

به اون مربوطه ... نمیتونه فرار کنه ... گیر افتاده ...

خستس و بیشتر از همه تنهاست ... یه تنهای خاص 

نمیدونم چی شد که دیدم دیگه ، دلم چیزی نمیخواد 

نخواستم دیگه درس بخونم که بهم افتخار کنن 

نخواستم دیگه با بقیه زندگی کنم ...! 

نفهمیدم چی شد ، نخواستم هرشب بالشتم رو از گریه خیس کنم 

نمیدونم چی شد ...!

یهو خواستم تو هندزفری بذارم تو گوشم و صدای پوتکو تا ته 

زیاد کنم و به یه جا زل بزنم 

برم تو خیابون و به آدما حتی یه نگاه هم نکنم

خواستم بشینم بالای پل هوایی ردشدن ماشینها رو نگاه کنم ،

خواستم از ساعت سه ظهر تا شش صبح روز بعدش رو بخوابم

خواستم از ساعت چهار صبح از پنجره اتاقم آویزون باشم

خواستم اون آدم بشم که 

همیشه کلافس  

الان واسه اون آدم هیچی اهمیت نداره ....

تنها خوابید ! تنها بیدار شد !

تنها موزیک گوش داد !

تنها قدم زد !

تنها خندید !

تنها گریست !

وقتی همه جا پر شده بود از شعار            من تنهایم ! من تنهایم !

ستاره ای خاموش شد و هیچ کس نفهمید ...

# مرگ مطلق 

بر سر مزرعه ی سبز فلک 

باغبانی به مترسک میگفت :

دل تو چوبین است 

و ندانست که زخم زبان ،

دل چوب را هم میشکند . 

ما بر در عشق ، حلقه کوبان 

                                          تو قفل زده کلید برده 

# مولانا 

همیشه سعی کردم تو دوستی ها کمک کنم ... اذیت نکنم ... تنهاشون نزارم ... اما همیشه کنار گذاشته

شده ام ... اذیت شده ام ... تنها شدم و بیشتر از آن سرد و مغرور شدم ... شاید بهتر است که دیگر 

به کسی توجهی نکنم ... آدمها رفتنی اند و گاه با نزدیک ترین آدمهای زندگیت 

میگویند عاشق که بشوی برایت مهم نیست گذشته اش چه بوده

چه کارهایی کرده ، با چه کسانی بوده ...

باید 

حال از بودنش غرق لذت شوی و کنارش بمانی و تنهایش نگذاری 

اما اگر مانند قبلی شوی چطور ؟

آیا باز هم میتوانی از خطایش بگذری ، فراموش کنی چه چیزهایی بینتون بوده ؟!

و چه چیزهایی رو بهت گفته ...

محال است بتوانی ... محالی محال تر از محال 

اگه یه نفر خیلی دوستت داره به راحتی از دستش نده چون ممکنه دیگه هیچ وقت اونجوری دوستت نداشته

باشه !!!

منم یه زمانی دختر خوبی بودم 

دختری که فوش دادن بلد نبود

دختری که اعصاب آرومی داشت

کلا دختر آرومی بودم ... اما ...

الان یه آدم عصبی شدم 

یه آدم لجباز یه دنده شدم 

دل زیاد میشکنم 

حرف هیچ کسی باور ندارم 

این اخلاقم ... نتیجه کارای خیلیاست 

روزی

  خواهم آمد و پیامی خواهم آورد 

در رگ ها ، نور خواهم آورد 

                          و صدا در خواهم داد : ای سبد هاتان پر خواب !

             سیب آوردم ، سیب سرخ خورشید 

# سهراب سپهری 

همه میگن تنهاست چون کسی دوستش نداره چون مغروره چون خودخواه است هیچ کس نمیگه تنهاست چون انتخابش تنهایی بوده چون قبلا خرد شده برای همین سعی میکنه به کسی دل نبنده مغرور نیست کسی براش با بقیه متفاوت نیست خودخواه هم نیست فقط یه کسی که درک نشده همیشه تنها بوده و طرد شده و ترجیح میده تنها باشه تا با آدمهایی که یه روز هستن و یه روز نیستن ...

این آدم نه مغروره نه خودخواه فقط دنیا رو بیشتر از آدمای دیگه دیده و فهمیده و درک کرده !

تمام مزرعه را داس ها درو کردند ...

مترسک آنجا بود ...

چه عصر دلتنگی 

خدا قسمت داشتنت 

را از من گرفت ...

گمانم ...

کسی بیشتر از من دعا کرده بود !

اینجا صدای پا زیاد می شنوم ...!

اما هیچکدام تو نیستی ...!

دلم ، را خوش کردم 

به این امید 

که شاید ، پا برهنه بیایی .

از قوی بودن خسته ام !

دلم یک شانه میخواهد 

تکیه دهم به آن و بی خیال همه دنیا 

دلتنگی هایم را ببارم ...!

سر به گوشم بگذار و آرام بگو :

دوستت دارم ...

از چه میترسی عشقم ؟

فردا میتوانی دوباره انکار کنی !

خسته ام !

همه میگویند :

مگر کوه کنده ای ؟

کسی نمیداند که دل کنده ام 

خدایا

جوری دستم را بگیر و بلندم کن که همه اطرافیانم

یادشان بماند منم خدایی دارم ...

یادشان بماند ژست خدایی برازنده بنده ی خدا نیست ...

یادشان بماند حرفهایشان تا همیشه در خاطرم خواهد ماند

حتی اگر به رویشان لبخند بزنم و هیچ نگویم ...

یادشان بماند همانگونه که دلم را شکستند با حرفهایشان ،

تو آن بالا همه را شنیده ای آری بدانند :

منم خدایی دارم

آرامش یعنی : 

هروقت قهر کردی مطمئن باشی ، به جز تو هیچ کس جاتو نمیگیره 

اگر دیدی

یکی واسه چیزای الکی

ازت ناراحت میشه

بدون 

واقعا دوستت دارهـــــــ