-тαяα-

خستم مثه سرباز از پست

مثه اعصاب از قرص

مثه کلان از دزد

ولی خداییش خستم

دوس داری یبار جای من باشی

شب بخوابی صب جای من پاشی

بگن این خونه ی امروزته ولی واسه فردا نیست

باید بارتو ببندی هری

به خاطرات بخندی بری

این پره زخمه پر درده فقط یه خطه شعر نیست

شعر نیست

 دردای منه دردایی که تو هیچ وقت حسش نمیکنی

تو جای من نیستی چای من بودی دیدنی بودی 

خسته ام از اینکه هیچ چیز تو این دنیا مال من نیست 

همه چیز مال همس سهم من یه نفس زوریست

نفسی که نمیخوام کشیده بشه میخوام نفسی که قطع بشه

هیچ وابستگی به این دنیا ندارم

اما وابستگیم به دنیای بعدی خیلی بیشتره

سعی نکن جلوی من رو بگیری چون من خودم هم نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم 

من حالم خرابه دلم گرفته

از پینه هایی که رو دستا نشصته

از روزگاری که رنگ سگدو گرفته

از سیگارایی که طعم دردا گرفته

من حالم گرفته...