Bʀᴏᴋᴇ ᴏғғ

عضو
  • تعداد ارسال ها

    271
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

اعتبار در تالار

1,439 عالی

درباره Bʀᴏᴋᴇ ᴏғғ

  • درجه
    عضو
  • تاریخ تولد 11/17/2001

اطلاعات شخصی

  • محل زندگی
    زیرِ آسِمون
  • علایق
    :|

بازی هایی که عضوم

  • اکانت مستر90
    ڀـآڋڜآھ ڒٷٳڼـے
  • اکانت گرز
    Wtf!

آخرین بازدید کنندگان نمایه

147,500 بازدید کننده نمایه

بروزرسانی وضعیت تکی

نمایش تمام بروز رسانی های وضعیت توسط Bʀᴏᴋᴇ ᴏғғ

  1. گرگ هر شب به شکار میرفت و بی آنکه چیزی شکار کند باز میگشت...
    شبی گرگ را ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﯾﺪﻡ...
    ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺁمد!
    ﮔرﮒﻫﺎﯼ گله شاﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍو.
    ﭘﺮﺳیدند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔرﮒ؟!!
    ﮔﻔﺖ: شبی در ﺳﯿﺎﻫﯽ بیابان ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ؛ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮد!
    هر شب به خواست پایم که نه، به تمنای دلم میرفتم تا تماشایش کنم...
    امشب محو او بودم که ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺳگاﻥ ﻭﻟﮕﺮد را
    ﺩﻭﯾﺪﻡ…
    ﭘﺮﯾﺪﻡ…
    ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮیش ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪمش!!
    آنچنان
    ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ
    که ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ
    "سهم دلم"
    ﻧﺼﯿﺐ "ﺳﮕاﻥ ﻭلگرﺩ" ﺷﻮﺩ.✌️?