من میدونم نباید خسته شد؛
میدونم نباید بُرید؛
میدونم زندگی ادامه داره؛
فقط دلم میخواست یه وقتایی؛
یه جایی، یه گوشه ای وایسم
بگم خستم :))
و یکی بفهمه چی میگم!
نه اینکه فقط بشنوهها، بفهمه!
من کامل میفهمم خودم خیلی خیلی خسته ام نه اون خسته با خواب فقط بر طرف بشد
خسته از این زندگی به هر در میزنم بسته
مثل کسی توی باتلاق دارد غرق میشد دست پا میزند نجات پیدا کند و اخرش هیچی خسته میشد امید با این که فرج بشد نجات پیدا کند اما جایی خبر نیست و ارم ارم غرق میشد