سهیل خسته

عضو
  • تعداد ارسال ها

    230
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    5

آخرین بار برد در سهیل خسته

سهیل خسته بیشترین تعداد پسند مطالب را دارد!

اعتبار در تالار

1,439 عالی

درباره سهیل خسته

  • درجه
    عضو
  • تاریخ تولد 03/10/1988

اطلاعات شخصی

  • محل زندگی
    زیر آسمون خدا
  • علایق
    خوندن خبر ، صدای رعد و برق مخصوصا تو شب ، مه رو دوست دارم، هوای ابری ، برف خیلی خوبه دوست دارم ، درخت هارو خیلی دوست دارم ، دوست دارم مربای آلبالو رو با پنیر بخورم ورزش بدنسازی رو دوست دارم و... (درحال تکمیل)

بازی هایی که عضوم

  • اکانت مستر90
    1
  • اکانت گرز
    0

آخرین بازدید کنندگان نمایه

90,221 بازدید کننده نمایه

بروزرسانی وضعیت تکی

نمایش تمام بروز رسانی های وضعیت توسط سهیل خسته

  1. موضوع امشب خاله بازی ! O.o

    بچه که بودم میرفتیم خونه فامیل ها میگفتن برو با بچه ها بازی کن

    من کوچیکترین بچه بودم هم از نظر سن هم از نظر جسه

    بچه ها هم کلا دو دسته بودن :

    پسرا که کلا تو سرو کله هم میزدن زیر دست و پا له میشدم نمیشد

    دخترا هم تو فاز خاله بازی بودن این بهتر بود حداقل کتک نمیخوردم ! 

    چون کوچیکترین بچه هم بودم تو خاله بازی همیشه نقش بچه خونواده به من میرسید 

    البته بد هم نبود اونایی که خاله بازی کردن میدونن از اصلی ترین وسایل این بازی خوراکیه :D منم که بچه خونواده xD

    کلا خیلی حال میداد چون فقط من خیلی کوچیک بودم برای همین سرم دعوا میشد همه میخواستن من نقش بچشون رو بازی کنم 9_9 

    اصولا بازی های پسرونه ته داره یعنی بزن بزن هم که باشه بالاخره یکی برنده میشه

    اما بازی های دخترونه ته نداره !

    میپرسید پس چطوری تموم میشه ؟

    اینجوری :

    یکی از دخترا : اصلا من قهرم 

    یا

    والدین : دخترا پاشید کفشاتون رو بپوشید میخوایم بریم

    و یا تو بهترین حالت

    والدینم (البته والدین واقعیم نه تو بازی :P) : سهیل پاشو کفشات رو بپوش میخوایم بریم

    این یعنی بازی تعطیل چون خونواده که بدون بچه نمیشد

    حلا دخترا میرفتن پیش والدینم التماس که حالا یکم دیگه بمونید :(

    بعد از اینکه میرفتم و بازیشون تعطیل میشد هم یه گوشه غمگین میشستن تا برن خونشون

    میگی تو که اونجا نبودی چطوری فهمیدی ؟

    این سوال رو باید "جک" جواب بده چون وقتی تایتانیک غرق شد و "رز" نجات پیدا کرد همینجوری یه گوشه غمگین نشسته بود :$

    من هرچی بگم تا "جک" نباشی متوجه نمیشیدxD

    کلا از این بازی سر در نیاوردم ولی اینکه یکی کیکم رو برام باز کنه (زورم نمیرسید خب) یا پرتقال پوست بگیره و پرپر کنه رو دوست داشتم 

    حلا تصور کنید یک طرف حیاط پسرا دارن همدیگرو میزنن یکی برنده بشه من طرف دیگه حیاط در حال تماشای اونا با اون کیفیت فوق ذکر در حال پذیرایی شدن بودم خدایشش این حس رو فقط من داشتم و "ژولیوس" (سزار) B|

    "ژولیوس سزار" هم وقتی میخواست تفریح کنه گلادیاتور هاش همدیگه رو پاره پوره میکردن که یکی برنده بشه از اون طرف هم حوری ها ازش پذیرایی میکردن 9_9 

    فقط یک فرق داشت تو فیلم سزار وقتی شیر ها وارد میدون میشدن گلادیاتور ها در میرفتن در نهایت شیره پارشون میکرد ، تو حیاط ماجرای ما وقتی گربه میومد پسرا دنبالش میکردن طی مراسم سخپوستی از دم آویزونش میکردن ، همه چیزش خوب بود الا این یکی !

    آخرش هم نتونستم به پسرا بفهمونم گربه که وارد میشه شما باید در برید نه گربه