سهیل خسته

عضو
  • تعداد ارسال ها

    230
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    5

آخرین بار برد در سهیل خسته

سهیل خسته بیشترین تعداد پسند مطالب را دارد!

اعتبار در تالار

1,439 عالی

درباره سهیل خسته

  • درجه
    عضو
  • تاریخ تولد 03/10/1988

اطلاعات شخصی

  • محل زندگی
    زیر آسمون خدا
  • علایق
    خوندن خبر ، صدای رعد و برق مخصوصا تو شب ، مه رو دوست دارم، هوای ابری ، برف خیلی خوبه دوست دارم ، درخت هارو خیلی دوست دارم ، دوست دارم مربای آلبالو رو با پنیر بخورم ورزش بدنسازی رو دوست دارم و... (درحال تکمیل)

بازی هایی که عضوم

  • اکانت مستر90
    1
  • اکانت گرز
    0

آخرین بازدید کنندگان نمایه

91,184 بازدید کننده نمایه

بروزرسانی وضعیت تکی

نمایش تمام بروز رسانی های وضعیت توسط سهیل خسته

  1. به نظر شما جاییش گنگ بود ؟

    مخفی کننده

     

    زیارت قبول

    ساعت 9 شب بود به جابر گفتم پاشو الان گیت باز میشه یه دستی به ریش هاش کشید تسبیحش رو گذاشت جیبش اومد شکر کنه زدم بهش گفتم هی جا بر اینجا فقط منم و تو یک مشت زبون نفهم ماتادور پس برای من از این اداها در نیار !

    گفت حواسم نبود میدونی سهیل آدم باید همیشه آمادگیش رو حفظ کنه تا آخرت فقط 4 انگشت فاصله هست اینو که گفت یه نگاه بهش کردم (این نگاه هام خیلی معروفه) خودش فهمید گفت باشه بریم هواپیما از زمین بلند شد چند دیقه که گذشت یوهو دیدم دست جابر رفت سمت جیبش اومد دست به تسبیح بشه گفتم جابر اونیکه داره میاد هیپیه ! گفت واقعا گفتم خاک تو سرت ، صندلی رو خوابوندم یکم خوابیدم که یکدفه با صدای بلند و تکون های شدید بیدارشدم تا خواستم به خودم بیام دیدم توی آبم دارم دستو پا میزنم هوا طوفانی بود ما وسط مدیترانه، یه تیکه چوب روی آب بود خودم رو بهش رسوندم چسبیدم بهش خودم رو انداختم روش دیدم جابر هم اومد ! (این چطور زنده موند) چراغ هایی رو از دور میدیدم سعی کردم برم سمتش انقدر دست و پا زدم تا از هوش رفتم به هوش که اومدم دیدم نزدیک ساحل شدیم هوا روشن شده بود از لای چشمام دیدم چند نفر با قایق دارن میان سمت ما باز از هوش رفتم ، به هوش که اومدم دیدم توی یه پلاژ کنار ساحل هستیم جابر داشت جیب هاش رو میگشت : نیست حتما افتاده شاید تو ساحل افتاده در رو باز کرد رفت بیرون تو همین حال و هوا بودم که یکی از محلی ها اومد تو گفتم : Hello  گفت : Hello  گفتم: Where are we گفت: cap d’agde گفتم نــــــــــه !  "کَپ دَگد"  خدایا جابر! الانه که آمفاکتوس کنه دوییدم بیرون که دیدم کار از کار گذشته جابر خشکش زده بود گفتم جابر، گفت وااااااای سهیل... گفتم جابر، گفت آاااااخ سهیل... گفتم خودتو جمع کن، گفت اووووف سهیل... که دیگه مجبور شدم بزنم تو گوشش بی جنبه رو هیچی دیگه مجبور شدیم نفری 8 یورو مالیات بدیم جابر میگفت چرا دیگه مالیات میگیرن ما که نخوردیمشون گفتم اینو برای اونا نمیگیرن برای تو میگیرن پشت شلوارت رو دیدی ! تا دید چسبید به دیوار خودمون رو با هزارتا بدبختی رسوندیم سفارت ایران و برگشتیم خونه ! ولی از اون سفر به بعد جابر دیگه جابر همیشگی نبود ! تو اداره که بودیم همش دنبال تور لحظه آخر به سواحل مدیترانه بود هی میگفت اون بار که نشد این بار باید دستم به زری برسه گفتم التماس دعا .

     

     

     

    1. -тαяα-

      -тαяα-

      نه خوب بود xD

    2. سهیل خسته

      سهیل خسته

      آهان چون فکر کردم گنگه

    3. -тαяα-

      -тαяα-

      نه عالی بود xD