مرد نیمه های شب مست و تِلو تِلو کنان ب خانه رسید ...
آنقدر گیج بود ک گلدان جلوی در را ندید ...
ب گلدان خورد و گلدان شکست ...
در همان حالت مستی با خود گفت : ای وای این گلدان مورد علاقه زنم
بود حتما فردا حسابی با من دعوا میکند ...
ولی آنقدر مست بود ک همان جلوی در ب زمین افتاد و خوابش برد ..
صبح وقتی چشمانش را باز کرد دید روی تخت دراز کشیده !
بلند شد و داخل آشپزخانه رفت ، یادداشتی روی در یخچال دید
« شوهر عزیزم من سر کار میرم ولی برات غذا آماده کردم گذاشتم
روی گاز هر وقت خاستی بخور »
مرد متحیر شد ... ب جلوی در رفت .. اثری از گلدان شکسته نبود !
همسرش گلدان را جمع کرده بود و جلوی در را جارو زده بود !
مرد بسیار تعجب کرد .. ب اتاق پسرش رفت و او را بیدار کرد
از پسرش پرسید دیشب ک من ب خانه آمادم ب گلدان خوردم
و خوابم برد
چرا صبح روی تخت بودم ؟ پس آن گلدان شکسته چی شد ؟ چرا
مادرت عصبانی نبود و برام غذا درست کرد ؟
پسر گفت : دیشب از صدای شکستن گلدان ما بیدار شدیم ، مامان
خاست بلندت کنه ببره کنار ، ک فهمید مستی ، تا بهت دست زد
تو توی همون حالت مستی گفتی : ( خانم ب من دست نزن من زن
دارم ... )
مامان چشماش برق زد ! بردت روی تخت و خاک گلدونم جارو کرد ...
آری.. عاشق واقعی حتی در مستی هم از عشقش فراموش نمیکند : )
#جلال